باران ببارد
تو از همان خیابان عبور کنی
با روزمرگی هایت و فکر نان
ناگهان اما
لحظه ای بایستی
و غرق شوی در خاطراتت
زمان بگذرد و نفهمی
هوا سرد تر شود و نفهمی
مانتوی سورمه ایت خیس شود و نفهمی
بعد همه چیز را به یاد بیاوری
به یاد بیاوری که...
چتر را نگاهی می کنی
آهی می کشی
و باز به راه می افتی، اما
آرام تر از قبل
95/8/17
برچسب : خیابان های تنهایی,خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 64