همچون باران
شبیه به تابستان
مثل پیرمردی که پرتقال ها را با دستان چروکیده اش پوست می کند
یک تصویر جدید از یک اتفاق گذرا
ثبت شدن در خاطره ی مردی
که به شکل کشنده ای هیچ چیز را فراموش نمی کند
شاید باید می ماندی و کار را تمام می کردی
از زمانی که به یاد دارم همه رفته اند
باران، تابستان، حتی پیرمرد ها
و تو...
تو یک رویای خوشی که هیچ وقت نرفته ای
فقط هر دفعه من بدموقع از خواب می پرم
و خاطرات کشنده شروع می شوند
پاییز
پاییز
مهدی یکتا
* با اسم مهدی یکتا شعر می نویسم
برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 63