باز تو

متن مرتبط با «پرستوها آوا» در سایت باز تو نوشته شده است

پرستوها

  • یه پرستوی مهاجر اومده بود تو برجک. بهار بود. پرستوهای مهاجر همه جای پاسگاه رو پر کرده بودن. چند کیلومتر اون طرف تر، درست روی نوار مرزی، یه دشت پر از گلهای بنفش بود. اونجا جایی بود که جز آدمای نظامی و کشاورزایی که زمینشون درست لب مرز بود کسی نمی تونست رفت آمد کنه. اون ور مرزیا درست کنار اون دشت گلهای بنفش یه برجک فلزی داشتن. همیشه هم دو تا سرباز اون اطراف پرسه می زدند. همیشه می گفتم خوش به حالشون چه حالی می کنن نزدیک اون دشت پر از گل های بنفش. یه پرستوی مهاجر اومده بود تو برجک. نمی دونم چرا دلم خواست بگیرمش. خواستم مال من باشه. همه ی پنجره های برجک رو بستم و ا,پرستوهای عاشق,پرستوها همه رفتند,پرستوها,پرستوهای خسته فرامرز اصلانی,پرستوها همه رفتن,پرستوهاي خسته فرامرز اصلاني,پرستوها سوسن,پرستوها همه رفتن سعيد,پرستوهای مهاجر,پرستوها آوا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها