باز تو

متن مرتبط با «زبانم را نمیفهمی» در سایت باز تو نوشته شده است

زمانی که هاروکی موراکامی بودم

  • -          یه وقتی می خواستم یه رمان بنویسم که توش یه گوسفند به یه آدم تبدیل میشه و خیلی اتفاقای عجیب و غریب براش میفته اون موقع خیلی کتاب خون نبودم الانم نیستم ولی چند وقت پیش که در مورد هاروکی موراکامی می خوندم فهمیدم تو یکی از کتاباش همچین داستانی رو نوشته اولش خیلی عصبانی شدم که چرا ایده ام رو دزدیده ولی بعدش فهمیدم اون این کتاب رو حتی قبل از تولد من نو, ...ادامه مطلب

  • برای وال کوهان دار بنویسید

  • وال کوهان دار رو یادتون هست؟ چیزی به وال کوهان دار بگید هر چیزی که دوست دارید., ...ادامه مطلب

  • اینترنت را رایگان کنید!

  • اینترنت گردیم شده پرسه زدن تو سایتای دانلود فیلم و چک کردن حجم فیلما و حسرت دانلودشون رو خوردن انگار پشت ویترین مغازه ها وایسی پول نداشته باشی خرید کنی. هییع, ...ادامه مطلب

  • چکامه ای برای دوست داشتن

  • دوستت دارم بی پنجره  بی سقف حتی بی خانه دوستت دارم زمانی که آسمان تاریک است وقتی که ستاره ی دنباله داری سقوط می کند و آنگاه که زمین به سرنوشت محتوم خویش نزدیک میشود دوستت دارم و این چیزهای بزرگ در شعرهای کوچک  نمی گنجد چرا که هر کلمه  پرتوی نوری است  که از روزنه های کوچک یک اتاق تاریک بر مردی نابینا  می تابد دوستت دارم این یعنی خورشید بی پنجره  بی سقف حتی, ...ادامه مطلب

  • تا شکم ماهی ها؟ یا راه نجات کدام است؟

  • چرا چیزی می نویسم؟ اصلا چرا باید چیزی بنویسم؟ نوشتن مثل گاز زدن پیتزای داغ، مثل جلد کردن توپ پلاستیکی و مثل ریاضی درس دادن در زندگی من اتفاق افتاد. من نوشتم. با مخاطب های کم. همان هایی که اینجا هستید. متن های بی معنا، شعرهای پر سوز و گداز، رفتن ها ماندن ها. حالا از من چه چیزی باقی مانده است؟ چرا همینگوی، سالینجر یا جرج اورول نیستم؟ حالا چه کسی مرا بیشتر دوست دارد؟ ماموریت ما چیست؟ قبول کنید که سیاره ی خسته کننده ای داریم که هر روز خطرناک تر می شود. ولی مگر ما برای نجات یافتن به اینجا آمده ایم؟ نه. ما آمده ایم تا در نهایت بمیریم! تمام پس چرا چیزی می نویسم؟ شاید چون راه دیگری بلد نیستم. مردی تنها در جزیره ای تنها که هر روز روی شنهای ساحل کلمه ی "کمک" را می نویسد و هر بار یک موج عظیم آن را پاک می کند. اما مرد چکار کند؟ وقتی راه فراری ندارد چکار کند؟ به آب بزند و بگریزد؟ تا کجا؟ تا شکم ماهی ها؟ , ...ادامه مطلب

  • پیش به سوی ساحل آرامش

  • دنیا کاتالوگ آرزوها نیست. نمی توانی تمام مزه ها را بچشی. نمی توانی تمام سرزمین ها را ببینی. کسی که دوستش خواهی داشت با احتمال بسیار زیادی، دوستت نخواهد داشت و البته آنطور که فکر می کنی نمی میری.هیچ چیز شبیه فیلم ها نیست. ما قهرمان هیچ داستانی نیستیم و این را روز آخر می فهمیم. وقتی که برای ذره ای خوا, ...ادامه مطلب

  • جراحی مغز

  • کاش می شد مغزم را جراحی کنم. بعضی چیز ها اضافه است. کاش آن چیزهای اضافه را بیرون می آوردند، می گذاشتند توی یک بطری الکل و می دادند دستم. می گفتند به سلامت آقا مرخصی برو ان شاء الله خوب می شوی. من راه می افتادم و تمام راه به بطری نگاه می کردم و یادم نمی آمد که اینها چیست. من که هستم، اصلا اینجا کجاست, ...ادامه مطلب

  • برای خودت باش

  • دیدی شب نشست به باورمون؟ دیدی غریب موندیم؟ دیدی خسته شدیم و هیچ خسته نباشیدی درد رو از تنمون بیرون نکرد؟ دیدی نشستی هی آسمون ریسمون بافتی هیشکی به هیچ جاش نبود؟ دیدی تنهایی همه ی سوراخ سمبه ها رو پر کرد؟ دیدی جز کلمه چیزی برات نموند؟دیدم. آدمایی که می رن رو دیدم. روزای خستگی رو دیدم. شب رو دیدم. تار, ...ادامه مطلب

  • آقای میاهو و خوراک گوشت نهنگ

  • این داستان در مورد آقای میاهو است. یک آقای ژاپنی بیست و هشت ساله که در یک روز نیمه ابری با دوست دختر 21 ساله اش به یک رستوران سنتی در خیابان های توکیو آمده تا سفارش خوراک گوشت نهنگ بدهد. تا اینجای کار همه چیز خوب پیش می رود اما درست در زمانی که چاپستیک را جلوی دهانش گرفته تا یک لقمه از گوشت لذیذ نهن, ...ادامه مطلب

  • اعتراف

  • هشدار: همانند بیشتر پستهای این وبلاگ این پست هم سرشار از ناامیدی و یاس می باشد اعتراف می کنم هیچ برنامه ای برای آینده ام ندارم. هیچ چشم اندازی نمی بینم و به هیچ افق دور دستی خیره نشده ام. قبل تر ها فکر می کردم این "احساس ناامیدی" و وجود نداشتن هیچ راه گریز یک حس گذرا باشد. همیشه سعی می کردم دل خودم, ...ادامه مطلب

  • آنها که جهان را روی دوش گرفته اند

  • عشق را با گلوهای زخم خورده قلب های خسته و دستان چند ریشتری لرزانمان زیر انبوهی از نبودن هایشان دفن می کنیم   از زن ها زیاد گفته اند از مرد های ساکت اما هیچ آنها که جهان را روی دوش گرفته اند و نیمه های شب بر موجودات پلید می شورند آنها که گلها را با نام کوچکشان , ...ادامه مطلب

  • کانال تلگرام

  • کانال تلگرام زدم  وال کوهان دار ,کانال تلگرام,کانال تلگرام+18,کانال تلگرام همجنسگرایان,کانال تلگرام فیلم خارجی ...ادامه مطلب

  • نمی فهمی

  • یک روز  از دوست داشتنت خواهم مرد به خدا که نمی فهمی از دوست داشتن مردن  یعنی چه,نمی فهمی,چرا نمیفهمی دوست دارم,تو نمیفهمی اندوه مرا,چرا نمیفهمی,تو نمیفهمی,چرا نمی فهمی دوستت دارم,مرا نمی فهمی,نگاهم را نمی فهمی,زبانم را نمیفهمی,تو مرا نمی فهمی ...ادامه مطلب

  • باد ما را خواهد برد

  • یه مورچه داشت رو دستم راه می رفت. از این مورچه کوچیکا خیلی کوچیک. دستم رو برگردوندم. هنوزم داشت راه می رفت. تو دلم گفتم " به کجا چنین شتابان مورچه" بعد یه حس مورچه خوار بودن بهم دست داد. صدامو کلفت و خش دار کردم  و این جمله رو دوباره تکرار کردم " به کجااا چنین شتابان مورچچچه" اون هنوز داشت می رفت نمی دونستم کجا داره میره احتمالا خودشم نمی دونست آخه رو دست من کجا رو داشت بره؟ صبح بعد از این که ملکه براشون یه سخنرانی انگیزشی پرشور کرده از لونه در اومده تا بره که غذا برای زمستون پیدا کنه و تهش رسیده به دست من. چه مورچه بدشانسی. فکر کردم که چقدر ما مورچه ایم. شما د,باد ما را خواهد برد,باد ما را خواهد برد دانلود,باد ما را خواهد برد فیلم,باد ما را خواهد برد عباس کیارستمی,باد ما را خواهد برد نقد,باد ما را خواهد برد كيارستمي ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها