باز تو

متن مرتبط با «تنهایی شعر نو» در سایت باز تو نوشته شده است

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

  • این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته, ...ادامه مطلب

  • عنوان دومین مطلب آزمایشی من

  • این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تص, ...ادامه مطلب

  • داستانی که خیال نوشته شدن نداشت یا کوهنورد

  • می خوام یه داستان بنویسم در مورد یه کوه نورد که یه دروغ بزرگ گفته و مجبور شده به خاطرش چند نفر رو بکشه حالا آخرین نفری که باید بکشه تا رازش لو نره، صمیمی ترین دوستشه که از بچگی باهاش بزرگ شده و مثل برادرشه ولی خسته تر از اونم که بنویسمش. به نظرتون کوه نورد صمیمی ترین دوستش رو می کشه؟ یه چیز ترسناک تر اینه که اگه نظریه ی دنیا های موازی رو باور کنیم و قبول کنی, ...ادامه مطلب

  • برای وال کوهان دار بنویسید

  • وال کوهان دار رو یادتون هست؟ چیزی به وال کوهان دار بگید هر چیزی که دوست دارید., ...ادامه مطلب

  • نود و شش

  • نود و شش برای من پر از درد بود و یک خوبی. قدر خوبی را می دانم و با درد ها کنار می آیم. امسال خیلی خندیدم و با صدای بلند گریستم. مرگ را در قبرستان در قلبم و جهان درک کردم. حالا به گمانم می دانم که ظرفم چقدر است. پیشتر فکر می کردم که ظرفم به اندازه تمام جهان است. حالا می دانم که خیلی کوچکتر از این حرف هاست. سعی می کنم ظرفم را پر کنم و بیشتر از آن هم نخواهم. از, ...ادامه مطلب

  • نواده ی مرگ

  • به سمت من نیا من از جنس حصارم در رگهایم خون میدانهای مین جاریست و شب ها برای سیم های خاردار عاشقانه می نویسم به سمت من نیا در من هر روز جنگی تازه شروع می شود و ترسوتر از آنم که لوله ی تفنگ را به سقف دهانم بچسبانم به سمت من نیا من از تو می نوشم از روحت تمام که میشوی همچنان به شکار ادامه می دهم نیاموخته ام که رفتن را دوست بدارم یا برای پایان ها بخندم ادامه می دهم به سمت من نیا من از جنس حصارم و در رگهایم خون میدانهای مین جاریست      مهدی یکتا , ...ادامه مطلب

  • نوشتن از توی خالی

  • عریان میخواهمت،  همچون جنگل در نور مهتاب و همچون جزیره ای تنها در اقیانوسی بی انتها عریان می خواهمت که موهایت از این شعر بیرون بزند که تو نور بودی و من تاریکی تمام  تو آب بودی و من تمام بیابانها هوا بودی و من غریقی ناامید بوسه می خواستم که زندگی کنم که نفس بکشم دستهایم که تن تو را جستجو می کردند خوشبخت ترین جهانگردهایی بودند که می شناختم اما تو هیچ وقت نبوده ای خیال کرده ام که هستی که خورشیدی و,نوشتن,خالی ...ادامه مطلب

  • نمی نویسم چون...

  • پوشه ی داستان هامو باز می کنم و می بینم که برای ادامه ی هیچکدومشون هیچ ایده ای ندارم. شاید چون خیلی وقته چیزی نخوندم. نوشتن از خوندن و تجربه میاد و تنها تجربه ی من تو این یه ساله باز کردن توییتر و چرند و پرند گفتن بوده. باید از این زندگی توییتری بیام بیرون اگه می خوام چیزی درست حسابی ای بنویسم. ,نویسم ...ادامه مطلب

  • نوشتن

  • نوشتن از زیستن آغاز می شود. از تماشای جریان زندگی. از اینکه بنشینم و نگاه کنم که چگونه با دستهای ظریفت دانه های انار را در کاسه می ریزی. که چگونه خودکار را روی کاغذ می چرخانی یا اینکه وقتی لباس می پوشی زیر لب چه آوازی را زمزمه می کنی. بعد از آن می شود کلمه نوشت. می شود جورچین را تکمیل کرد. می شود اح, ...ادامه مطلب

  • یکلیا و تنهایی او

  • بخش هایی از داستان "یکلیا و تنهایی او" نوشته تقی مدرسی نه یکلیا چیزی مرا نمی ترساند و از چیزی متعجب نمی شوم. ترس و تعجب با اشخاص کوچک و وحشی بازی می کند. "یکلیا به من جواب بده او را چطور دوست می داشتی؟" "جانم در طلب او می سوخت. وقتی که مرا دز آغوش می فشرد و یا لبم را گاز می گرفت، یاس گناه به ق, ...ادامه مطلب

  • تنهایی آدم

  • شما فکر می کنید که تنهایی یک روز تمام می شود. بگذارید بگویم شما چگونه فکر می کنید، اینگونه: " خوب با فلانی دوست شم دیگه تنها نیستم. خوب خدمت تموم شه برم تو اجتماع دیگه تنها نیستم، خوب برم سر کار با چهار نفر آشنا می شم دیگه تنها نیستم، خوب زن بگیرم دیگه تنها نیستم، خوب بچم به دنیا بیاد دیگه تنها نیست, ...ادامه مطلب

  • ناتوان از نوشتن

  • چشمم از شروع کردن ترسیده. از بس هر چی شروع کردم تهش هیچی بوده. تهش دره بوده. تهش سقوط بوده. منم بال نداشتم که پرواز کنم چون تکامل یافته تر از پرنده هام که این دیگه واقعا مسخره است. داستان شروع می شه. یه جمله، یه خط، یه پاراگراف و همونجا تموم میشه. نمیشه ادامه داد. چشمم از ادامه دادن هم ترسیده. دیروز یه نفر بهم گفت: "هنوز غمگینی؟" با خودم گفتم که چه سوال عجیبی و به این فکر کردم که من واقعا کی غمگین نبودم؟ , ...ادامه مطلب

  • این شعر...

  • این شعر منطقی نیست ببوسید مرا ببوسید مرا ای گلوله ها ای قاصدان عجیب این هزاره ی خطرناک پیشانی ام را، قلبم را، چشمانم را،   در خان یونس،  در بوستون،  در اورشلیم، همین جا در همین تهران خودمان مرا متهم کنید به جنایت علیه بشریت و این کلمات را به آتش بکشید     کلمه قاصر است شعر فروکاهیده به حضور منظم کلمات زیبا مرد خسته هفت تیر را روی زمین گذاشته است و در تندبادهای پاییز نیویورک راه می رود   پسرک از خواب می پرد هراسان از رویایی که بافته آنقدر هراسان، که مرگ، می تواند مرهمی باشد خودش را در تنگ ماهی غرق می کند   ماهی قرمز کوچک در دریاست کوسه در اتاق خواب مردی در تنگ آب این شعر منطقی نیست این شعر منطقی نیست   مهدی یکتا, ...ادامه مطلب

  • خیابان های تنهایی

  • باران ببارد تو از همان خیابان عبور کنی با روزمرگی هایت و فکر نان  ناگهان اما لحظه ای بایستی و غرق شوی در خاطراتت زمان بگذرد و نفهمی هوا سرد تر شود و نفهمی مانتوی سورمه ایت خیس شود و نفهمی بعد همه چیز را به یاد بیاوری به یاد بیاوری که... چتر را نگاهی می کنی آهی می کشی و باز به راه می افتی، اما آرام تر از قبل 95/8/17,خیابان های تنهایی,خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد ...ادامه مطلب

  • اقیانوسم...

  • چشمهایت را بستی آغوشهایمان یکی شد چشم هایم را باز کردم و در تو غوطه می خوردم اقیانوسم شده بودی انگار  اقیانوسی که تنها  یک وال کوهان دار دارد. 1395/8/12 , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها