اعتراف

ساخت وبلاگ

هشدار: همانند بیشتر پستهای این وبلاگ این پست هم سرشار از ناامیدی و یاس می باشد


اعتراف می کنم هیچ برنامه ای برای آینده ام ندارم. هیچ چشم اندازی نمی بینم و به هیچ افق دور دستی خیره نشده ام. قبل تر ها فکر می کردم این "احساس ناامیدی" و وجود نداشتن هیچ راه گریز یک حس گذرا باشد. همیشه سعی می کردم دل خودم را خوش کنم. می گفتم خوب فلان کار را نکردم عوضش ان کار را کردم. فلان غلط اضافه را نکردم عوضش بچه ی مثبت و خوبی بوده ام. هیچکس دوستم نداشته عوضش مادرم که لپم را می کشد. چقدر فکر های لوس و مسخره ای داشتم. زندگی همیشه ارام در گوشه ای می نشیند و اینطور نیست که بلافاصله همه ی کارتهایش را بازی کند. اما وقتی باز کند آن ها را روی زمین نمی اندازد آنها را محکم توی گوشت می زند. غرور، مثبت اندیشی، اعتماد به نفس، سلامتی، و ، و ، و ... همه چیز را از آدم می گیرد. حس می کنم فلج شده ام. مثل آدمی که در حال غرق شدن است. می داند که باید دست و پا بزند تا نجات پیدا کند و دست و پا هم می زند اما راه به جایی نمی برد و آخر هم غرق می شود. دلم می خواهد آرام بگیرم. نمی خواهم دست و پا بزنم. می خواهم چشم هایم را ببندم و آرام در آب فرو برم. تا عمیق ترین نقطه. پاهایم را روی گل های کف دریا بگذرام، چشمهایم را باز کنم و تمام.

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 14:48