نمی خواهم

ساخت وبلاگ

می دانی

باید زمان زیادی بگذرد

تا قلبی دوباره به تپش بیفتد

ترس خون را منجمد می کند

مغز یخ می زند

روح آتش می گیرد

انسان باز می ایستد

 

ستاره ها راه را نشان می دهند

انسان اما

دست هایش را در زمین فرو می برد

در کوه ها

در رودخانه

در اقیانوس

در خون برادرش

 

نمی خواهم بروی

نمی خواهم در دریا غرق شوم

نمی خواهم بشنوی

نباید سکوت کنم

نمی خواهم ببینی

نمی توانم عاشقت نباشم

دستهایم را در زمین فرو کرده ام

در کوه ها...

 

آرام جاری می شود

آرام تر از آن که بدانی

مثل یک روز عادی

وقتی مرد چوپان گله را باز می گرداند

و اولین آیه را

 برای زنی بادیه نشین می خواند

 

خون آرام جاری می شود

نباید بروی

نباید...

 

مهدی یکتا

 1396/1/3

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 65 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1396 ساعت: 12:53