باز تو

متن مرتبط با «سوسک در خواب» در سایت باز تو نوشته شده است

در آخرین روز زمستان

  • در آخرین روز زمستان مردی که جسد یک سگ را روی دوش خود حمل می کرد زنگ خانه ی شماره ی 333 را فشار داد. آقای آدامز با عصبانیت در را باز کرد و پس از برانداز کردن مرد و حیوانی که روی دوشش بود با صدایی که سعی می کرد آرام به نظر برسد گفت: " نیازی نیست دستت رو روی زنگ نگه داری کافیه یک بار فشار بدی و بعد برش داری " و بعد انگشت اشاره اش را از روی سینه ی مرد برداشت. مر, ...ادامه مطلب

  • در آخرین روز زمستان - دو

  • وقتی مرگ به آرامی به جسم آدمی می خزد همه چیز عادی به نظر می رسد. مثل تاریکی شب که به آرامی رخ می دهد مخصوصا در روزهای تابستانی. خورشید گرفتگی نیست که ناگهان همه چیز را ببلعد. آرام و بی ریا نور را از شما می رباید و مجبورتان می کند تا برای آنچه باقی مانده نامی انتخاب کنید، تاریکی.  مرگ وقتی عادی و بی زرق و برق به سراغتان بیاید در واقع جزئی از زندگی است. اما س, ...ادامه مطلب

  • یک خطی های درد

  • اونقدر آینده مبهم و ناپایداره که کاش به جای نئاندرتالها، هوموساپینس ها منقرض شده بودن!, ...ادامه مطلب

  • در آخرین روز زمستان - سه

  • تکرار شیطان عصر ماست. اکثر مردم بردگان تکرارند و همچون آیینی از روزگاران دور از تمام فرامین آن پیروی می کنند. یوسف به واقعی ترین شکل ممکن در بند این خبیث نامرئی افتاده بود. او هر بار در آخرین روز زمستان سرد سال 1990 از خواب بیدار می شد و خاطرات به سرعت در قلبش فرو می رفتند. همسرش سارا که در کنارش دراز کشیده بود همیشه به آرامی نفس می کشید. دختر ها در طبقه با, ...ادامه مطلب

  • خواب آشفته ی نهنگ

  • کهکشان ها هنوز هم از هم دور می شوند. کسی به چیزی نزدیک نشده است و احتمالا هنوز هم کسی هست که شبها صدای جیرجیرکها را می شنود. در دستهایم سیبهای زیادی است که در جوانی چیده بوده ام. حالا پیر می شوم و سیبها یکی یکی می افتند و من هنوز هیچکدام را گاز نزده ام. انسان حریص است. از قله ها همه ی آنها را می خواهد. از زن ها همه ی آنها را. از سیب ها همه ی آنها را. وقتی کسی دستت را می فشارد. وقتی می بوسدت، وقتی می فهمی که دوست داشته شده ای چیزی عوض نمی شود. کهکشانها هنوز هم از هم دور می شوند. تو چیزهای زیادی می خواستی. ما چیزهای زیادی می خواستیم، اما فکر نکردیم که ما خیلی زیادیم و دنیا اینقدر ها نه. نمی دانستیم یا نمی خواستیم بدانیم که بوسه کم است. دستهایی که دستهایی را بفشارند کم اند و عشق به اندازه ی همه وجود ندارد. درخت باشی یا پرنده یا شن ریزه ی ساحلی داغی که ناگهان موجی سرد نفسش را بند می آورد. تفاوتی ندارد، جهان همه ی ما چیزهایی کم دارد. من آرزو کردم که نهنگ باشم. نهنگ گوژپوشت. آخرین نهنگ گوژپشت و چشمهایم را بستم. امیدوارم این ها همه خواب باشد تا وقتی بیدار می شوم به تنهایی تا انتهای اقیانوس شنا کنم. کهکشان ها هنوز هم از هم دور می شوند، کسی به چیزی نزدیک نشده است. , ...ادامه مطلب

  • سوسک

  • یه سوسک بودم. یه سوسک که اسمش گرگور سامسا نبود. سوسک ها موجودات نا مهمی اند. نا مهم یعنی مهم نیستن. میدونم براتون مشخصه اما خوب من زمانی یه سوسک بودم و برام سخته که هر چیزی رو ده بار توضیح ندم. وای اگه بدونید سوسک ها چه موجودات خنگی هستن. باید یه مسئله ساده رو صد بار براشون توضیح بدی تا بفهمن و بره تو سرشون. حتی از کرمها هم خنگ ترن. می دونم می دونم، منتظر ماجرا هستید. دوست دارید بدونید چی شده که دارید از زبان کسی که ادعا می کنه سوسک بوده یه نوشته رو می خونید. ماجرا اینه، یک روز از خواب بیدار شدم. البته سوسکها نمی خوابن، بهتره بگم یه روز یهو تو یه لحظه دیدم که ,سوسک,سوسک به انگلیسی,سوسک فاضلاب,سوسک خوردن,سوسک کش امحا,سوسک خانگی,سوسک بالدار,سوسک در خواب,سوسک کش قوی,سوسک کش کامن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها