باز تو

ساخت وبلاگ
بعد از اینکه خاله و مامان خیلی هم را بغل کردند و چای خوردند خاله گفت که باید برود به مادر بزرگ سر بزند و شب بر می گردد. خاله که رفت چند دقیقه بعد زنگ خانه مان را زدند و سوغانی را آوردند. خیلی بزرگ بود. یک کارتن بزرگ که از یخچالمان هم بزرگتر بود. بسته را که باز کردیم مادر داد زد: "وای زامبی" و فرار ک باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 0:47

موهای تو همچون شعری بلند و موزون در مقابل چشمانم به رقص در آمدند زیباییت در من ریشه دواند بیابانی بودم و جنگلی شدم دشتی مرده بودم و رودی در من جاری شد شبی تاریک بودم و نور از منافذ بی رمق پوستم جهان را روشن کرد   فقط چند روز دیگر فقط چند روز دیگر،  تو به جهان سلام می دهی همچ باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 0:47

دقیقا نمی دونم هنوز چند نفر اینجا رو می خونن. شبیه یه خونه متروکه شده که گاهی یه نفر درش رو باز و بسته می کنه. خودم واقعا دیگه نمی تونم بنویسم حالا نه که قبلا خیلی چیز فوق العاده ای می نوشتم ولی همونم دیگه نیست. دوست داشتم بدونم شماها نظرتون در مورد من و نوشته هام و کلا هر چیزی که به من مربوط می شه چیه؟ آخر ساله هر کسی باید ببینه تو کارنامه ی آخر سالش چند تا تجدیدی هست. نظرتون رو بگید حتی اگه شده ناشناس ممنون میشم.

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 35 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:12

از همه ی دوستانی که برای پست قبل چه خصوصی و چه عمومی کامنت گذاشت و نظرشون رو گفتن واقعا خیلی خیلی خیلی از صمیم قلب ممنونم. بعضی از دوستان رو که حتی فکرش رو هم نمی کردم من رو دنبال کنن. بعضی دوستان گفتن که امیدوارند اینجا بسته نشه. من قصد ندارم اینجا رو ببندم تا جایی که بتونم و خودم نیاز داشته باشم و باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 5:12

بخش هایی از کتاب " آن هنگام که نفس هوا می شود" نوشته ی پال کالانیتی جراح متخصص اعصاب که بر اثر سرطان در گذشت. شادمانی غایت زندگی نیست مغز های ما چکار میکنند؟ اگر چه ما از خود اختیار داریم اما خوب سیستم زیست شناسی مان هم مهم است.مغز هم یک ارگان است تابع تمام قوانین فیزیک پس به نوعی مغز همان سیستم باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 23:31

" خاطره نسازید خاطره می کشه" اینو آدم فضایی گفت وقتی بعد از اینکه اشکهاشو پاک کرد ازش پرسیدیم که یهو چت شد. یاد سیارش افتاده بود. گفتیم عاشقم شدی ؟ گفتش سیاره ی اونا این چیزا رسم نیست و همه می رن سر اصل مطلب گفتیم اصل مطلب؟ خندید همه خندیدن.  نوشتن به شکل بی شرمانه ای عبث به نظر می رسه. معلق بودن چه باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 68 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 21:33

دندان آسیابی که هشت سال پیش پر کرده بودم پوسیده شد، شکست و ریخت. انگار هر چیزی که در یک دهه ی گذشته در زندگیم شروع کرده ام در حال فرو ریختن است. مثل کاب در اینسپشن که دنیای زیبایی که در رویا ساخته بود در نهایت به ویرانه ای تبدیل شد. دست توی جیب می برم اما توتم خود را گم کرده ام. خوابم یا بیدار؟ 
باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 15:43

چشمم از شروع کردن ترسیده. از بس هر چی شروع کردم تهش هیچی بوده. تهش دره بوده. تهش سقوط بوده. منم بال نداشتم که پرواز کنم چون تکامل یافته تر از پرنده هام که این دیگه واقعا مسخره است. داستان شروع می شه. یه جمله، یه خط، یه پاراگراف و همونجا تموم میشه. نمیشه ادامه داد. چشمم از ادامه دادن هم ترسیده. دیروز یه نفر بهم گفت: "هنوز غمگینی؟" با خودم گفتم که چه سوال عجیبی و به این فکر کردم که من واقعا کی غمگین نبودم؟ 

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 15:43

زن گفت: 
برای من شعری بگو
مرد گفت: 
چشمانت...
باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 15:43

اون بالا که بودم هی با خودم می گفتم بپر وال شاید معجزه بشه و همه ی صخره ها دریا بشن بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که به معجزه باور ندارم تند بادهای حقیقت وزیدند. 


باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 15:43

تلفن زنگ می خورد. مردی تصمیم گرفته تا شماره ای را بگیرد. تلفن زنگ می خورد. مردی که پشت خط بود دستهای کارگری زمختی داشت. گوشی تلفن را برداشته بود، شماره را گرفته بود و نمی دانست که چرا. یک ساعت قبل همه ی حقیقت را فهمیده بود. می خواست مطمئن شود. شاید هم امیدوار بود تا همه چیز دروغ باشد، یا یک خواب مشوش. گوشی تلفن سیاه رنگ در دست مرد بود و کیلومتر ها آنطرف تر یک تلفن قرمز رنگ زنگ می خورد. شاید قرار بود زنی تلفن قرمز رنگ را جواب بدهد. زنی که تازه از حمام بیرون آمده، موهایش را در حوله پیچیده  با پاهای عریانش رو مبل نشسته و  به فکر این است که آیا در آشپزخانه چای دارد یا  نه. آیا زن ترسیده بود؟ اینطور به نظر نمی رسد. آیا مرد مضطرب بود؟ این طور به  نظر نمی رسید. آیا آنها سرانجام با یکدیگر گفت و گو می کردند؟ ماجرا این است که عشق در تمامی اشکال سطحی و عمیقش در نهایت به تنهایی ختم می شود. تنهایی های که بین تلفن های قرمزی که زنگ می خورند و دستهای زمخت کارگری ی مرد تقسیم می شوند.  زن به تلفن قرمز رنگ نگاه می کرد. گویی موجود عجیبی را دیده است. کلید های رو تلفن هر کدام شخصیتی داشتند. 3 مردی جنتلمن با باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 30 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 17:32

دلتنگی گاهی اونقدر احمقانه است که آدم از خودش خجالت می کشه.

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 17:32

این شعر منطقی نیست ببوسید مرا ببوسید مرا ای گلوله ها ای قاصدان عجیب این هزاره ی خطرناک پیشانی ام را، قلبم را، چشمانم را،   در خان یونس،  در بوستون،  در اورشلیم، همین جا در همین تهران خودمان مرا متهم کنید به جنایت علیه بشریت و این کلمات را به آتش بکشید     کلمه قاصر است شعر فروکاهیده به حضور منظم کلمات زیبا مرد خسته هفت تیر را روی زمین گذاشته است و در تندبادهای پاییز نیویورک راه می رود   پسرک از خواب می پرد هراسان از رویایی که بافته آنقدر هراسان، که مرگ، می تواند مرهمی باشد خودش را در تنگ ماهی غرق می کند   ماهی قرمز کوچک در دریاست کوسه در اتاق خواب مردی در تنگ آب این شعر منطقی نیست این شعر منطقی نیست   مهدی یکتا باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08

" می دونی روان شناسا می گن وقتی کسی خودش رو دوست نداشته باشه نمی تونه کس دیگه ای رو هم دوست داشت باشه، اما می دونی چیه، من می گم گور بابای روانشناسا من دوستت دارم پس این بحث لعنتی رو همین جا تموم کن تا بتونم بغلت کنم" سارا فقط نگاه می کرد و چیزی نمی گفت. به نظر نمی رسید اصلا این حرف ها را شنیده باشد. دو حبه قندی که درون لیوان چایش بودند به آرامی  حل می شدند. نور راه راه خورشید کف اتاق دراز کشیده بود.موهای سارا سیاه بودند، دیوارهای اتاق سفید، کمر بند من قهوه ای، ژاکت سارا زرد.ماهی تازه وارد توی تنگ هنوز هیچ اسمی نداشت. صدای زنگ اتاق را به خودش آورد. خانه هوشیار شد. سارا گفت: " بهتره یه اسم براش انتخاب کنیم" - جری خوبه؟ - جری خوبه به سمت سارا رفتم و در آغوشش گرفتم. دستهایش ساکت بودند. گفتم: " در رو باز کنم؟"  گفت: " آره" شام خوردیم. جری به ما زل زده بود، من به سارا، سارا به سیاه ترین سیاهی موجود در جهان. در اعماق چشمهایش هیچ چیز نبود. به روی خودم نیاوردم. گفتم: " بهتره آب تنگ رو عوض کنم" گفت: " آره همین کارو بکن" بلند شدم و جری را به آشپزخانه بردم. ماهی قرمز کوچک بیچاره، بی زبان تر از باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08

از دست درخت ها چه کاری بر می آید؟ وقتی رفته باشی، هر قدر هم پاییز شوند تو به یاد هیچ فصل عاشقانه ای نخواهی افتاد.   باد چه کاری می تواند بکند؟ تا کجا موهایت را تعقیب کند وقتی هیچ وقت قرار نیست بایستی و به زمزمه دوست داشتنش گوش بدهی   شب، چه کار کند؟ چقدر ستاره ها را برق بیاندازد ماه را تزیین کند و آنقدر خودش را کش بدهد تا تو آرام تر بخوابی   با تمام این حرفها من دست روی دست نمی گذارم تو مجبوری هر روز صبح دفتر رسید همان پستچی همیشگی را امضا کنی و نامه های عاشقانه من را،  تحویل بگیری   مهربانم حق بده که با درختها فرق داشته باشم!     مهدی یکتا   باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08

کسایی که تنهایی رو انتخاب می کنن باید خیلی قوی باشن، من ضعیفم و هر روز ضعیف تر می شم.

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08

رسمی در سرم افتاده که با غم بنشینم و سیگار بکشم. سیگاری نیستم و غم توانایی نشستن ندارد، غم حتی توان این را ندارد که از انتزاع خارج شود و رو به روی من بنشیند تا با او سیگار بکشم. اما راستش حتما می دانی که جهان جای عجیبی است، پس سخت نگیر. ما، آدم فضایی های دنیاهای دیگر، زمین را به گند کشیده ایم. آنقدر آشغال ریخته ایم که حالا توان جمع کردنش را نداریم. اوضاع دیگر از دست ما خارج شد. حالا غم آرام آرام در تمام حفره ها فرو خواهد رفت. تمام کوه ها را فتح خواهد کرد. تمام آسمان را خواهد پوشاند. باید فرار کرد. از زندان، از شب های بی سپیده، از زنبورهای وحشی، از دشت وقتی که به پایانش نزدیک می شود. نباید ترسید سقوط هم شکلی از پرواز است، جاذبه فقط یک توهم است و برخورد نهایی هم می تواند دوست داشتنی باشد اگر با مرگ در صلح باشی. اگر بدانی که مرگ فقط یک دروازه است. بی ربط نوشتن را دوست دارم احتمالا شما هم بی ربط خواندن را دوست دارید که به اینجای متن رسیده اید. حالا یک لبخند روی لبتان نشسته اما هیچ سیگاری روی لبهای من نیست. با غم نشسته ام و تقویم را ورق می زنیم. روزها را خط می زنم. مثل یک زندانی در باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت: 18:08


باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1koowat7 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 20 بهمن 1395 ساعت: 0:03

باران ببارد

تو از همان خیابان عبور کنی

با روزمرگی هایت و فکر نان 

ناگهان اما

لحظه ای بایستی

و غرق شوی در خاطراتت


زمان بگذرد و نفهمی

هوا سرد تر شود و نفهمی

مانتوی سورمه ایت خیس شود و نفهمی

بعد همه چیز را به یاد بیاوری

به یاد بیاوری که...


چتر را نگاهی می کنی

آهی می کشی

و باز به راه می افتی، اما

آرام تر از قبل



95/8/17

باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : خیابان های تنهایی,خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 10:20

پرنده ای که
کوچیدن بلد نیست
زمستان های سختی را 
پشت سر می گذارد

خدا رو شکر
تو 
بلد بودی

1395/08/13
باز تو...
ما را در سایت باز تو دنبال می کنید

برچسب : خدا رو شکر به انگلیسی,خدا رو شکر محرمتو دیدم دوباره آقاجون,خدا رو شکر,خدا رو شکر محرمتو,خدا رو شکر خوشبختی,خدا رو شکر محرمتو دیدم دوباره,دانلود,خدا رو شکر که هستی,خدا رو شکر محرمتو دیدم,خدا رو شکر که,خدا رو شکر خوشبخته, نویسنده : 1koowat7 بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 14:07